برای سنگر فرماندهی غذا برده بودند اما غذا به خودش نرسید. اول بسیجی ها را سیر کرده بود. رفته بود آشپزخانه گفته بود: خسته نباشید! یک کمی آب قیمه برایم توی کاسه بریزید! آشپز گفته بود: مگر غذایتان را نیاوردند؟ مقداری نان بیات در آب قیمه ریخته بود و گفته بود: (( من دوست دارم نان و آب خورشت بخورم. این ها بهتر است. اسراف هم نمی شود.
راوی : مهندس حسن آغاسی زاده
شهیـــــد آینده
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 06:16 ب.ظ